تو که جریان گرفته چشمۀ کوثر از آغوشت
گمانم رفته تا معراج پیغمبر از آغوشت
فقیری آمده بر خاک پایت بوسه بگزارد
و از لطفت درآورده است حالا سر از آغوشت
چه کردی در جواب بد زبانیهای آن شامی؟
که با چشمان تر دل میکند آخر از آغوشت
دل چون یاکریمت را تمام عمر میسوزاند
شبی که پر شکسته بال زد مادر از آغوشت
تو که راز دلت را بر ملأ کردی برای تشت
برای گریۀ خواهر کجا بهتر از آغوشت