کرامت گرچه یک جرعهست از پیمانۀ جانش
سخاوت لقمهای از سادگی سفرۀ نانش
وجودش گرچه دارد ریشه در سرچشمۀ عصمت
معطر بوده است از آیه تطهیر، دامانش
کسی که سایۀ او مایۀ آرامش دنیاست
دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش
سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد
نه مردی، نه نبردی بود خالی بود میدانش
صلاح اینگونه میبیند سلاح صلح بردارد
چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش
ستون آسمان دین به دست صبر محکم شد
عمود دین، امام صبر محکم بود ایمانش
امام غیرت و غربت کنار دشمن سرسخت
چه رنجی میکشید از دوستان سستپیمانش
زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را
مُعِزّ المؤمنین بود و نفهمیدند یارانش
کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش
چگونه گوشهای بنشیند و سر در گریبانش
اگر لب وا کند صد کربلا خون در خودش دارد
پر است از حرف ناگفته دل شمشیر برانش
چه زهری محرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟
نمیدانم؟ چه راز سینه سوزی بوده مهمانش
به روی دستهای آل طاها بال تابوتیست
مبادا زخم بردارد، مبادا تیربارانش...
اگر چه تلختر از زهر بوده زندگی امروز
ولی فردا عسل میریزد از کام جوانانش
***
خیالت جمع سردار جمل تنها نمیمانی
بهزودی کربلا از راه میآید که طوفانش