جود خداوندیاست در کف جودش
شعشعۀ کبر یاست ضوء وجودش
عرصۀ لاهوت شمّهای ز حدودش
هست حدودش ثغور حیّ ودودش
آنکه ودود از میان خلق ستودش
ـــ
طبق تفاسیر نصّ سورۀ رحمان
او و حسیناند شرح لؤلؤ و مرجان
خیمه و خرگاه اوست عالم امکان
روح صلات از ویست فرض به انسان
در دل این خیمه، قائم است عمودش
ـــ
شبّر آل علی، حسن شده نامش
او که کلام خداست ضبط به کامش
دشمن و یارند ریزهخوار طعامش
جن و ملک ماندهاند محو قیامش
خیل بنیآدماند مات سجودش
ـــ
إن ذُ کر الخیر کان أوّل ذِکراً
دفتر تقدیر را نموده مدوّن
او که نظامش نظام اقوم و احسن
اوست که تجرید کرده از همه روزن
او که به معراج رفته گاهِ قعودش
ـــ
رحمت و رحم است در سرائر اسمش
نور خدا جلوه کرده قسم به قسمش
ورد ثبوتیّه است حرز طلسمش
آنکه برافکنده تیر جور به جسمش
باد خدنگ خدا به چشم حسودش
ـــ
بقعه ندارد اگر چه فرش مزارش
بال ملک بوده است آینهدارش
گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش
پود زمان بودهاست بسته به تارش
تار زمین تاب خورده در دل پودش
ـــ
هرکه ز مینای صبر قلّ و دَل خورد
قطره شکیبی از او به روز ازل خورد
قاسم او از عموی خویش عسل خورد
قفل اگر بر جدال اهل جمل خورد
هان! حسن بن علیست آنکه گشودش
ـــ
سفرۀ او خاص و عام داشت؟ نه والله
بیم خواص و عوام داشت؟ نه والله
نهی ز اهل جذام داشت؟ نه والله
زخم دلش التیام داشت؟ نه والله
او که غریب است در میان جنودش
ـــ
تیرزن ناسپاس رفت و نفهمید
این بدنی را که اینچنین شده تقیید
هست از آیات نور و سورۀ توحید
میرود از این دنی به عالم تجرید
روح مجرّد شدهست و نیست قیودش؟