آغوش باز و شانۀ گرم تو ساحل است
آن موج سرکشم که مرا نام سائل است
با عقل، آب عشق به یک جو نمیرود
از ما که نیست هر که در این بحر عاقل است
اظهار شرم پیش کریمان ز ابلهی است
هر قدر خواهد از تو گدا، باز کاهل است
لب وا نکردهایم، کرم میکنی حسن!
امید لطف پیش تو تحصیل حاصل است
طیب، تقی، رئوف، زکی، مجتبی، کریم
جز تو بگو که این همه حیدر خصائلست؟
با زور تیغ و نیزه مسلمان نمیشدیم
اسلام ما به یمن وجود تو کامل است
یا ایها العزیز! به پیشانی ریا
نقش نگین خاتم تو مهر باطل است
در خانهات، غریبه و سردار بی سپاه
شرح غم و روایت درد تو مشکل است
شهد عسل به کام جهان ریختی، ولی
از جام دهر سهم تو زهر هلاهل است
تشییع، یا که جملۀ «لا یوم» گفتنت
من ماندهام کدام در اوج مقاتل است؟
تنها نه قبلۀ دل ما، بلکه کعبه هم
مثل نجف به سوی بقیع تو مایل است
ای کاش رو کند به من اقبال چون وصال
در مُلک شعر، شاعر مقبول، مُقبل است
این شعر را به فاطمه تقدیم میکنم
لبخند مادرانۀ او بهترین صله است