عشق عمریست که دلبستۀ پیشانی توست
این چه رازیست که در سجدۀ طولانی توست؟
در سجودی و ملائک همه زانو زدهاند
عرش در گوشۀ سجادۀ نورانی توست
به دعای تو مگر عشق شود حاصلخیز
برکت ماحصل خلوت بارانی توست
لب اگر تر کنی از چشم جهان میافتد
وای بر آب که بانی پریشانی توست
چه مگر بر سر سرهای عزیزان تو رفت
که چنین جانِ به لب آمده، زندانی توست؟
گوشۀ چشم تو و این دل دیوانه شده
محتشم نیست، ولی شاعر ایرانی توست
شک ندارم که محال است شود چشمۀ اشک
چشم موری که به دستان سلیمانی توست
روز محشر خوشم از اینکه به هنگام حساب
نامسلمانی من، پیش مسلمانی توست