پلکی بزن ای ماه! که ابر است دوباره
روئیده در اعماق نگاه تو ستاره
پیچیده در اطراف زمین هالهای از نور
چون میکند، ای خوب! به سمت تو اشاره
تصویر تو تابیده بر این روزنۀ کور
خورشید نشستهست کنارت به نظاره
این فصل کرامات اهورایی چشمت
خاری شده در چشم «هشام»، آه دوباره...
رخصت بدهی ماه به پای تو میافتد
ای ژرفترین قطرۀ باران بهاره
در کودکیات کربُبلا گم شده انگار
اندوه الک کرده برای تو ستاره