خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی
نگاهبان نگاه دقایقش بودی
خوش آن هوا که حضور تو را تنفس کرد
به آن دهان که تو تسبیح ناطقش بودی
خوش آن زمین که عبور تو را به بوسه نشست
تویی که رازگشای حقایقش بودی
خوش آن قلم که به شاگردی تو قد خم کرد
تویی که جوهرۀ عشق خالقش بودی
خوشا شهادت سرخی که چشم در راهش
خوشا سلالۀ سبزی که لایقش بودی
هنوز شش گل از این باغ مانده تا نرگس
گل ششم، گل پرپر، شقایقش بودی
هنوز روشنی مذهب از درخشش توست
که آفتاب پس از صبح صادقش بودی