مادر حسن مثنی، خَولَه بنت منظور بن زَبّان فَزاری بود (مصعب بن عبداللّه، 1953م، ص۴۶؛ ابن قتیبه الدینوری، 1407ق، ص۱۱۲؛ طبری، 1436ق، ج5، ص۴۶۹) خوله پس از کشتهشدن همسرش، محمد بن طلحة بن عبیدالله، در جنگ جمل (۳۶ق.)، به همسری امام حسن (علیه السلام) درآمد. کنیه حسن مثنی، ابومحمد است (ابن عنبه، بیتا، ص۹۸؛ ابن قتیبه الدینوری، 1407ق، ص۱۱۲) همسر او، دختر عمویش، فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام)، بود (طبری، 1436ق، ج۵، ص۴۶۹؛ اصفهانی، 1385ق، ج۲۱، ص۸۵-۹۳)
وی در روز عاشورا در سپاه امام حسین (علیه السلام) جنگید و زخمی و اسیر شد. داییاش، اسماء بن خارجه فزاری، وی را نجات داد. او در کوفه تحت درمان قرار گرفت و با بازیافتن سلامت خود، به مدینه بازگشت (مفید، 1413ق، ج۲، ص۲۵؛ ابن طاووس، 1417ق، ص۶۳)
حسن مثنّی، بر اساس وصیت امام علی (علیه السلام)، عهدهدار و متولی صدقات و موقوفات امیر مؤمنان (علیه السلام) در مدینه بود (مصعب بن عبداللّه، 1953م، ص۴۶؛ بلاذری، 1959م، ج۲، ص۴۰۳؛ مفید، 1413ق، ج۲، ص۲۳).
پس از کشته شدن ابن اشعث در سال ۸۵ قمری[1]، حسن مثنـّی نیز متواری شد. سرانجام فرستادگان ولید بن عبدالملک او را مسموم کردند و به قتل رساندند. جنازه او را به مدینه منتقل کردند و در بقیع به خاک سپردند (ابن عنبه، بیتا، ص۱۰۰).
در صحیح بخاری، ضمن روایتی نقل شده که فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) همسر حسن مثنی، بر مزار وی بقعهای ساخت (صحیح بخاری، 1422ق، کتاب الجنائز، باب ۶۱، ج ۳، ص۲۵۵)
[1]. عبدالرحمان بن محمد بن اشعث کندى، از خانوادههاى اشرافى حضرموت است که به دلیل شورش علیه حجاج (که در بین سالهاى 80ـ83 قمری/ 699ـ702میلادی) به وقوع پیوست)، مشهور شد. او نوة اشعث معروف بود. محمد بن اشعث، بهاندازة پدر، معروف نبود، ولى در حوادث عصر خویش نقش مهمى را ایفا کرد. مادر عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، ام عمرو، دختر سعید بن قیس همدانى، بود. منابع مىنویسند عبدالرحمان فعالیتهاى سیاسى پدرش را ادامه داد. همچنین او بود که محل پنهان شدن مسلم بن عقیل را براى عبیداللّه بن زیاد فاش ساخت (60ق/ 680م)؛ هرچند این افشا فقط در نتیجة یک اقدام ناشیانه صورت گرفت. در سال 67 قمرى/ 686 میلادى، او همراه مصعب بر ضد مختار جنگید. احتمال دارد که وى به تلافى قتل پدرش، مصعب را تشویق به کشتن اسیران از یاران مختار نموده باشد یا خودش اقدام به این کار کرده باشد. رابطة بین حجاج و ابن اشعث ابتدا دوستانه بود و محمد، پسر حجاج، با دختر ابن اشعث ازدواج کرد. اما این روابط به زودى به سردى گرایید. در شرح شورش ابن اشعث همة منابع به این تغییر اوضاع اشاره دارند. علتش نیز این بود که ابن اشعث متکبرانه، متوجه موقعیت اشرافى خویش بود و به همین دلیل به طور قابل ملاحظهاى خود را از همة امیران حکومتى شایستهتر مىدانست. بر اساس گزارش مسعودى، او عنوان نصیرالمؤمنین (یعنى کمککننده به مؤمنان) را به خودش داده بود (مسعودی، 1409ق، ج1، ص626) ظاهراً خود را در جایگاه دفاعکننده از مؤمنان واقعى قرار مىداد و در مقابل، امویان و حجاج را مسلمانان بددین معرفى میکرد. او همچنین ادعا مىکرد که قحطان است (شخصى که یمنىها انتظار آمدنش را داشتند تا باعث تلسط دوبارة آنها گردد). حجاج، او را جهت دفع شورش کابلیها ارسال کرده بود، اما او دست به نافرمانی زد و کم کم برضد حجاج شورید و با سپاهیان خود به قصد عراق از کابل خارج شد و ابتدا در شوش با سپاه حجاج جنگید و پس از شکست او به بصره رفت و سپس حجاج با سپاهی که خلیفه اموی به او داده بود، ابن اشعث را کشت و به شورش او پایان داد (رضوی اردکانی، 1368ش، ص416-418)