وي از اشراف مدینه، و سيدي جليلالقدر و عظيمالشأن بود که نقابت علويان مدينه منوره را به عهده داشت (کمونه، 1388ق، ج2، ص119) زينالدين علي بن حسن النقيب شدقمي (م.1033ق.) دربارة او مينويسد:
احمد نقيب، يتيم جدم علي نقيب بود. او وي را پناه داد و متکفل او شد و به تربیت او پرداخت و به او لطف و بخشش ميکرد. سپس پدرم بينياز کرد او را از هدايايي که براي آن از هند ميرسيد و اين بخشش و احسان ادامه داشت تا هنگامي که پدرم عازم هند بود و تمام اموال منقول و غير منقول خود را در اختيار همسرش رشاش گذاشت و او در نبود پدرم، وفات يافت و برادرش احمد نقيب تمام اموالش را متصرف شد و اموال منقول را آشکارا برداشت و به خانة او نقل مکان کرد و نخلستان او را نيز مدتي متصرف بود تا اينکه پدرم از مسافرت آمد و به او احسان و نيکي کرد و در مطالبة اموالش هيچ اذيتي به او روا نداشت و مورد محاسبه قرارش نداد؛...
سپس احمد نقيب، خدمتگزار سلطان بيتالله الحرام، شريف حسن بن ابينمي بن محمد بن برکات حسني از آل قتاده شد. کلامش بين خاص و عام پذيرفته ميشد و هيبتي به هم زد. اعتماد خاصي، سلطان به او داشت و يکي از ارکان دولتش شد و به وسيلة او، اموالش زياد گشت و تمام سخنرانيها و شئون مملکت به عهده احمد بود و هرگز در امورات مملکتي با رأي او مخالفت نميکرد؛ مگر اينکه گرفتاري سخت دامنگير شود.
امور سياسي و اجتماعي و رياست دولت به عهدة او بود. گفتارش بين قضات و تمام فرقهها نافذ بود. کارهاي اميران و حکام به دست او انجام ميشد. او به تنهايي خريد و فروش صدقات اشراف باديه را قبل از تقسيم انجام ميداد و هيچ يک از بستگان خود را در آن مشارکت نميداد؛ مگر با اجازه قبلي و اطمينان قبلي و حسن نيت و خدمتگزاري.
به نظر او و مشارکت او، چاه مسجد شجره، که وزير سلطان عثماني ساخته بود، تعمير شد.
با نظر او حاکم مدينه منوره از سادات حسني منصوب گشت؛ با وجود آنکه سلطان از برخي از سادات بادية مدينه خوف داشت.
او بدون خونريزي، ينبع را که شورش شده بود، فتح کرد. سپس خيبر را با مشارکت امير مدينه و ينبع به تصرف خود درآورد.
او سيد قومش و بزرگ طايفهاش در عصر خود بود. تمام دستورات و احکام به او ختم ميشد و همة مسائل امرا و خانوادهها در تصميم او بود.
او در اين خانواده، برترين بود و در اطراف مدينه شريفه، زمينهاي تازهاي را براي ايجاد نخلستان آماده کرد و نخلستان بزرگي پديد آورد. در منطقة عصبه، غرب مسجد قبا، چاهي حفر کرد که از آن اهالي منطقه سيراب ميشدند. او همچنين برکة خشکي را در نزديک کوه احد، که متعلق به بنيحسين بود، خريداري کرد و آنجا را با آبهاي مدينه پر کرد تا محل شرب اهالي شود؛ چنانکه خبرش به ما رسيده. در گذشته آب آن چهارده قسمت ميشد و در هر هفته بين خانوادهها ميگشت؛ اما او با کندن چاه بزرگتر آن را به شانزده قسمت تقسيم نمود. ما (ضامن بن شدقم) در آن وقت به سن تکليف نرسيده بوديم و تنها از وقايع آن شنيديم.
او منصب نقابت را به دو منصب تقسيم نمود که تا آن موقع سابقه نداشت و براي هر يک نائبي قرار داد که در امور نقابت مشارکت کنند. يک قسمتْ خانة اموال مردگان و لقطه و زمينهاي موات براي فروش قرار داد که مصرفش براي دولت حسيني باشد؛ مادامي که مالک آن ثابت نشود (مجهولالمالک)
از ترکة معصومبيک، وزير سلطان عجم که به اشتباه در هنگام حج کشته شد، صد هزار دينار به احمد نقيب ارث رسيد که او را به سلطان حسني داد و او نيز دو هزار دينار را به احمد به عنوان هديه برگرداند.
فرزندش محمد، برايم روايت کرد که پدرم 25 سال نقيب سادات مدينه بود و در اين شهر وفات يافت و نزديک بقعة ائمه (علیهم السلام) در بقيع به خاک سپرده شد و اين در نيمة ربيعالثاني سال 948قمری، اتفاق افتاده است.
بعد از وفات احمد، نقابت به پستي گراييد و لباس حزن و گريه را بر تن کرد و ساختمان مستحکمي که بنيان گذاشته شد، به خرابي رفت و نيکو فرمود امام محمد باقر به پسرعمويش منصور عباسي، که به زودي حکومت به فرزندان شما ميرسد به طوري که دست به دست آنان ميچرخد، همچنان که با توپ بازي ميکنند.
سپس نقابت بعد از فوت احمد، به فرزندش محمد رسيد که در صفحات بعدي به شرح حال آن خواهيم پرداخت (علی بن حسن شدقم، 1380ق، ص101 و 104؛ وابن شدقم، 1381ش، ص199)